کد مطلب:29247 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111
4030. شاعر سالك، سنایی غزنویی، می سراید: كار عاقل نیست در دل، مِهر دلبر داشتن از پیِ سنگین دلِ نامهربانی روز و شب چون نگردی گِرد معشوقی كه روز وصل او هر كه چون كَركَس به مرداری فرو آورد سر رایت همّت ز ساق عرش بر باید فراشت تا دل عیسیّ مریم باشد اندر بند تو یوسف مصری نشسته با تو اندر انجمن احمد مُرسَل نشسته كی روا دارد خِرَد بحر پُر كشتی است، لیكن جمله در گرداب خوف من سلامتْ خانه نوح نبی بنمایمت شو مدینه ی علم را درجوی و پس در وی خرام چون همی دانی كه شهر علم را حیدر در است كی روا باشد به ناموس و حِیَل در راه دین از تو خود چون می پسندد عقل نابینای تو مر مرا باری نكو ناید ز روی اعتقاد آن كه او را بر سرِ حیدر همی خوانی امیر تا سلیمان وار باشد حیدر اندر صدر مُلك گر همی خواهی كه چون مُهرت بود مِهرت قبول جز كتاب اللَّه و عترت ز احمد مُرسل نمانْد از گذشت مصطفای مجتبی، جز مرتضی از پیِ سلطان دین، پس چون روا داری همی هشت بستان را كجا هرگز توانی یافتن علم دین را تا بیابی، چشم دل را عقل ساز تا تو را جاهل شمارد عقل، سودت كی كند علم چبْوَد؟ فرقْ دانستن حقی از باطلی ای سنایی! وا رَهان خود را كه نازبیا بُوَد بندگی كن آل یاسین را به جان تا روز حشر زیور دیوان خود ساز این مناقب را از آنك
.
جان نگین مُهر مِهر شاخِ بی برداشتن
بر رُخ چون زر، نثار گنج گوهر داشتن
بر تو زیبد شمع مجلس، مِهر انور داشتن؟
كی تواند همچو طوطی طَبعِ شكّر داشتن؟
تا توان افلاك زیر سایه پَر داشتن
كی روا باشد دل اندر سُمّ هر خر داشتن؟!
زشت باشد چشم را در نقش آزر داشتن
دل اسیر سیرت بوجهل كافر داشتن؟
بی سفینه ی نوح نتوان چشمِ معبر داشتن
تا توانی خویشتن را ایمن از شر داشتن
تا كی آخر خویشتن چون حلقه بر در داشتن؟
خوب نَبوَد جز كه حیدر میر و مِهتر داشتن
دیو را بر مسند قاضیّ اكبر داشتن؟
پارگین را قابل تسنیم و كوثر داشتن؟
حقّ حیدر بُردن و دین پیمبر داشتن
كافرم گر می تواند كفش قنبر داشتن
زشت باشد دیو را بر تارك، افسر داشتن
مِهر حیدر بایدت با جان برابر داشتن
یادگاری كان توان تا روز محشر داشتن
عالم دین را نیارد كس مُعَمّر داشتن
جز علی و عترتش محراب و منبر داشتن؟
جز به حبّ حیدر و شبّیر و شبّر داشتن؟
تا نباید حاجتت بر روی مِعجر داشتن
مذهب سلمان و صدق و زهد بوذر داشتن؟
نی كتاب زرق شیطان جمله از برداشتن
دایه را بر شیرخواره مِهر مادر داشتن
همچو بی دینان نباید رویْ اصفر داشتن
چاره نَبْوَد نوعروسان را ز زیور داشتن.[2].